معنی فاتحه خوانی
لغت نامه دهخدا
فاتحه خوانی. [ت ِ ح َ / ح ِ خوا / خا] (حامص مرکب) فاتحه خواندن. || (اِ مرکب) مجلس سوگواری و عزاداری. (ناظم الاطباء). رجوع به فاتحه شود.
خوانی
خوانی. [خوا / خا] (حامص) عمل خواندن. (یادداشت بخط مؤلف). مزید مؤخر است.
- دعاخوانی، عمل خواندن دعا.
- روضه خوانی، عمل روضه خواندن.
- ریزه خوانی، کنایه از ایراد گرفتن. لغز گفتن. مسائل کوچک را مورد توجه قرار دادن و بر آن عیب گرفتن.
فاتحه خواندن
فاتحه خواندن. [ت ِ ح َ / ح ِ خوا / خا دَ] (مص مرکب) در مجلس سوگواری حاضر شدن و به روح مرده دعای خیر فرستادن. (ناظم الاطباء). اشاره به خواندن سوره ٔ فاتحه که در سوگواری مرسوم است. رجوع به فاتحه شود.
- فاتحه ٔ چیزی را خواندن، کنایت از به پایان رساندن کاری یا از آن دست کشیدن است.
فاتحه ٔ فکرت
فاتحه ٔ فکرت. [ت ِ ح َ / ح ِ ی ِ ف ِ رَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ابتدای سخن. (برهان):
فاتحه ٔ فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن.
نظامی.
مرثیت خوانی
مرثیت خوانی. [م َ ی َ خوا / خا](حامص مرکب) مرثیه خوانی. رجوع به مرثیه خوانی شود.
نعت خوانی
نعت خوانی. [ن َ خوا / خا] (حامص مرکب) نعت گوئی. مدیحه خوانی. مداحی. عمل نعت خوان.
افسانه خوانی
افسانه خوانی. [اَ ن َ / ن ِ خوا / خا] (حامص مرکب) افسانه سرایی. افسانه گفتن. داستان سرائی:
زلیخا چون شنید آن مهربانی
فسون پردازی و افسانه خوانی.
جامی (از ارمغان آصفی).
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل فاتحه خواندن، (اسم) مجلس سوگواری.
فاتحه
اول چیزی را گویند و نام نخستین سوره از قرآن کریم می باشد
مرصع خوانی
سخنان ساخته گفتن: قصه افسر کیخسرو و تاج جمشید بسرخاک نشینان که مرصع خوانی است. (بنقل بها. )، تمهید قصه خوانی: قصه قبضه شمشیر تو دارم بمیان گوش کن گوش که رفتم بمرصع خوانی. (قدسی)، خوش سخنی رنگین کلامی: در افشانی عرض مطلبش رفت مرصع خوانی لعل لبش رفت. (اشرف در قصه جان دادن سوداگر پسر مارگزیده)
حل جدول
ختم
فرهنگ عمید
اولین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷ آیه، حمد، فاتحهالکتاب، امالکتاب، وافیه، شکر، سبعالمثانی،
(اسم مصدر) [عامیانه] = * فاتحه خواندن
آغاز، اول،
* فاتحه خواندن: (مصدر لازم) قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته،
فرهنگ معین
(اِفا.) مؤنث فاتح، (اِ.) آغاز کار، اول چیزی، دعای خیر برای مرده.، ~ی چیزی را خواندن (کن.) الف - دیگر امید بازیافتن چیزی را نداشتن. ب - مصرف کردن و به اتمام رساندن.، ~ نخواندن برای کسی یا چیزی (کن.) اهمی [خوانش: (تِ حِ یا حَ) [ع. فاتحه]]
مترادف و متضاد زبان فارسی
آغاز، اول، بدایت، فاتحت، گشایش، مقدمه،
(متضاد) خاتمه
گویش مازندرانی
بیت خوانی، خواندن برخی مقامات آوازی را در منطقه ی استرآباد...
معادل ابجد
1161